خونه مامانی
سلام
ما دیروز رفته بودیم خونه مادر بزرگم اینا برای افطاری .
افطاری رو که خوردیم با دختر عمم و داداشم رفتیم که بازی کنیم و چه بازی داشتیم بار فیکس می زدیم . من پاهامو که می بردم بالا راحت می رفتم و تاب می خوردم . و اما دادا شم که ژیمناستیک کاره از دیوار راست می رفت بالا . دختر عمم که زیاد از اینجور کارا نمی کنه حسابی هیجان زده شده بود و تا می خواست بره بالا میو فتاد پایین منم بغلش میکردم تا بتونه به بارفیکس برسه و اونو بگیره و با لا خره پس از تلاش های بسیار زیاد تونست . بعد ما کلی بازی کردیم و از سر و کول هم بالا رفتیم بعد دختر عمم اینا رفتن و ماهم داشتیم آماده می شدیم که بریم ولی با اسرار های من و داداشم شب رو خونه مادر بزرگم اینا موندیم و خلاصه بگم اون شب خیلی خوش گذشت .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی